روزی که عاشقت شدم ،نـــــه چتر داشتی ! نـــــه چمدون ! از کجا باید میفهمیدم که مســـــافری !؟
|
سلامتیه اونی که فکر میکنیم تونستیم فراموشش کنیم.....
اما وقتی تنهاییم تو سکوت شب ،....
میبینیم که چقدر دلمون هواشو کرده !!!
موجودات عجیبی هستیم
نه طاقت "دروغ " را داریم ......
نه تحمل " حقیقت "را.....
به بعضی از عزیزان هم باید گفت :
بعد از اینکه بازیتون با احساسات من تموم شد .....
بزارینش سر جاش لطفا …
هرگز کسی را از رفتنتان نترسانید...
عادی میشود....
شایـــــــد هم تا حـــدی که در را برایتــــــان باز کنند . . .
جا گذاشتی . . . !
رد خاطراتت را جا گذاشتی....
مال ناراضی از گلوی ما پایین نمیرود.....
بیا برش دار . . .
خدایا کم آورده ام …
در لیست آدم هایت اشتباهی شده است ؛ اسم من که ایوب نیست !!!
می دونی چیه رفیق ؟
حکایت زندگی ما شده مث “دکمه پیرَن”
اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه میری …
بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش…
شهامت میخواهد بدون “اشک” ، خاطراتت را مرور کردن …
دلتنگ نشدی ببینی چگونه خوب ترین خاطره ها.....
بی رحم ترین شان می شود …
تو تقصیری نداشتی .....
مشکل ازمن بود.....
باکسی ازعشق سخن میگفتم .....
که سمعکهایش راپیش دیگری جاگذاشته بود…
میخواستم با خداحافظی ام تهدیدش کنم ...
نمیدونستم خوشحالش میکنم....
خواستے دیگـــه نباشے ،..
آفرین … چــــه با اراده !...
لعنَت به دبستانـے که تو از درسهاش ،...
فقط تصمیــم کبــر ے رو آموختـــے …...
بـلافـاصـله پـس از مـرگـم …
مـرا بـه خــاکــ نسپـاریــد؛
دوسـتـانــم عادتـــ دارنــد کـه…
دیــــر بیــاینـــــد…!!
وقــتی همه چیز خوبه...
میترسم …
مـا به لنگیدن یکــــ جایِ کار...
عـــادت کـــرده ایـــم . . .
صفحه ی آخر شناسنامه زیاد مهم نیست …
گاهی باید تو آیینه خوب نگاه کنی ببینی هنوز زنده ای یا نه !؟!؟!
کاش خدا روی بعضی از آدمها با ماژیک قرمز علامت میگذاشت.....
تا ما بدونیم باید بیشتر مطالعه شون کنیم …